This collection of essays, by a distinguished group of specialists, offers a new and exciting interpretation of Riza Shah's Iran. A period of key importance, the years between 1921-1941 have, until now, remained relatively neglected. Recently, however, there has been a marked revival of interest in the history of these two decades and this collection brings together some o This collection of essays, by a distinguished group of specialists, offers a new and exciting interpretation of Riza Shah's Iran. A period of key importance, the years between 1921-1941 have, until now, remained relatively neglected. Recently, however, there has been a marked revival of interest in the history of these two decades and this collection brings together some of the best of this recent new scholarship. Illustrating the diversity and complexity of interpretations to which contemporary scholarship has given rise, the collection looks at both the high politics of the new state and at 'history from below', examining some of the fierce controversies which have arisen surrounding such issues as the gender politics of the new regime, the nature of its nationalism, and its treatment of minorities.
The Making of Modern Iran: State and Society Under Riza Shah, 1921-1941
This collection of essays, by a distinguished group of specialists, offers a new and exciting interpretation of Riza Shah's Iran. A period of key importance, the years between 1921-1941 have, until now, remained relatively neglected. Recently, however, there has been a marked revival of interest in the history of these two decades and this collection brings together some o This collection of essays, by a distinguished group of specialists, offers a new and exciting interpretation of Riza Shah's Iran. A period of key importance, the years between 1921-1941 have, until now, remained relatively neglected. Recently, however, there has been a marked revival of interest in the history of these two decades and this collection brings together some of the best of this recent new scholarship. Illustrating the diversity and complexity of interpretations to which contemporary scholarship has given rise, the collection looks at both the high politics of the new state and at 'history from below', examining some of the fierce controversies which have arisen surrounding such issues as the gender politics of the new regime, the nature of its nationalism, and its treatment of minorities.
Compare
Ahmad Sharabiani –
The Making of Modern Iran: State and Society Under Riza Shah, 1921-1941, Stephanie Cronin Reza Shah Pahlavi (15 March 1878 – 26 July 1944), commonly known as Reza Shah, was the Shah of Iran from 15 December 1925 until he was forced to abdicate by the Anglo-Soviet invasion of Iran on 16 September 1941. This collection of essays, by a distinguished group of specialists, offers a new and exciting interpretation of Riza Shah's Iran. A period of key importance, the years between 1921-1941 have, until The Making of Modern Iran: State and Society Under Riza Shah, 1921-1941, Stephanie Cronin Reza Shah Pahlavi (15 March 1878 – 26 July 1944), commonly known as Reza Shah, was the Shah of Iran from 15 December 1925 until he was forced to abdicate by the Anglo-Soviet invasion of Iran on 16 September 1941. This collection of essays, by a distinguished group of specialists, offers a new and exciting interpretation of Riza Shah's Iran. A period of key importance, the years between 1921-1941 have, until now, remained relatively neglected. Recently, however, there has been a marked revival of interest in the history of these two decades and this collection brings together some of the best of this recent new scholarship. Illustrating the diversity and complexity of interpretations to which contemporary scholarship has given rise, the collection looks at both the high politics of the new state and at 'history from below', examining some of the fierce controversies which have arisen surrounding such issues as the gender politics of the new regime, the nature of its nationalism, and its treatment of minorities. عنوانها: رضا شاه و شکل گیری ایران نوین (شکلگیری ایران نو)؛ دولت و جامعه در دوران رضا شاه؛ نویسنده استفانی کرونین؛ تاریخ نخستین خوانش روز پنجم ماه ژانویه سال 2004میلادی عنوان: رضا شاه و شکل گیری ایران نوین (شکلگیری ایران نو دولت و جامعه در دوران رضا شاه)؛ نویسنده استفانی کرونین؛ مترجم مرتضی ثاقب فر؛ تهران، جامی، 1382؛ در 207ص؛ شابک 9647468504؛ عنوان دیگر دولت و جامعه ایران در دوران رضا شاه - سده 20م استفانی کرونین (زاده سال 1948میلادی) پژوهشگری سرشناس و استاد در تاریخ معاصر ایران هستند؛ مقالاتی در باره ی دوران حکومت رضا شاه سر دودمان سلسله ی پهلوی نگاشته است، مواردی از قبیل: ارتش، وضع زنان، ایلات وعشایر، آموزش و ...، را در کتاب خویش بررسی کرده است؛ تاریخ بهنگام رسانی 17/10/1399هجری خورشیدی؛ ا. شربیانی
Maziar MHK –
آش شُله قلمکار، عبارتی است برای نشان دادنِ دستپختی که چند آَشپز داشته و محتویاتش بقدری قََر و قاطی باشد که نخوردنش بِه زِ خوردَنَش اما این کتابِ دوست داشتنی، در معنایِ مثبتِ کلمه، یک "آش شُله قلمکار" است، مستند بدانکه، گَرچه نامِ "استفانی کرونین" را بعنوان مولف روی جلد میبینیم ولی عملا با مجموعه ای متعدد و گاها ناهَمخوان از مقالات، چکیده کتاب ها و پایان نامه هایِ مرتبط با دوره یِ رضا شاه مواجهیم اولا کتاب حاضر، با ترجمه یِ دلنشین و فاخرِ جناب ثاقب فر، در مقالاتی چندگانه از نویسندگانی مختلف و با مو آش شُله قلمکار، عبارتی است برای نشان دادنِ دستپختی که چند آَشپز داشته و محتویاتش بقدری قََر و قاطی باشد که نخوردنش بِه زِ خوردَنَش اما این کتابِ دوست داشتنی، در معنایِ مثبتِ کلمه، یک "آش شُله قلمکار" است، مستند بدانکه، گَرچه نامِ "استفانی کرونین" را بعنوان مولف روی جلد میبینیم ولی عملا با مجموعه ای متعدد و گاها ناهَمخوان از مقالات، چکیده کتاب ها و پایان نامه هایِ مرتبط با دوره یِ رضا شاه مواجهیم اولا کتاب حاضر، با ترجمه یِ دلنشین و فاخرِ جناب ثاقب فر، در مقالاتی چندگانه از نویسندگانی مختلف و با مواضعی گونه گون، کُنشِ رضا شاه در ساختنِ ایران نوین را با نگاهی به مباحث و حوادثی چون کودتایِ 1299، جمهوری خواهیِ ناکامِ وی، انقراضِ قاجارها، سرکوب واسکانِ اجباری عشایر، تدارکِ ارتشی یکدست و ملی، روندِ صنعتی شدن، مسئله زنان و حجاب، زبان فارسی وحتی سفرِ تاریخ سازَش به ترکیه و... به بررسی می نشیند دوما دو فصل ازکتاب به داستانِ رضا شاه و عشایر، شاهسون ها و ایل بختیاری اختصاص داده شده و چون فصل مربوط به شاهسون هایِ دشتِ مُغان، برداشتی است از کتابِ "تاریخ سیاسی اجتماعی شاهسون های مُغان" ، فلذا میتوانید ریویو یِ این بنده بر آن کتاب را ذیلا مرور بفرمایید https://www.goodreads.com/review/show... سخن آخر فارغ از اینکه دانسته یا ندانسته بخواهم از اظهار نظردرباره یِ کُلیت کتاب از نظرگاهِ جانبداری یا غرض ورزی بُگریزم، باید گفت و صدالبته که خواهم گفت، مطالعه یِ کتابِ حاضر، مجال خوبی است که از یک سو، قدیس وار دیدنِ رضا خانِ میرپنج را فراموش کنیم و از دیگر سو، از تخطئه یِ دور از دلیلِ رضا شاهِ پهلوی کناره گیریم تا دوره یِ او را از دیدِ دو دسته یِ اهل پژوهش بخوانیم، اولی عده ای ایرانی یِ خارج نشینِ اهل پژوهش که گاها در مسئله ای خاص (مثلا فرمان کشف حجاب)، نظراتِ متفاوتی دارند و دومی آن دسته از خارجی هایی که تحصیلاتی مرتبطِ با تاریخِ ایرانِ معاصر داشته و گاها بصورت مقطعی ساکن ایران هم بوده اند
محمدقائم خانی –
از زمانی که انگلستان متوجه وجود منابع نفتی در سرزمینهای ایل بختیاری شد، شروع به ارتباطگیری گسترده با ایلات بختیاری کرد. این ارتباطات از طرفی موجب دستیابی انگلستان به منابع عظیم نفتی ایران با کمترین هزینه شد و از طرف دیگر موجب تقویت ایل بختیاری برای مقابله با حکومت مرکزی گشت. این رابطه بیمار استعمار با بخشی از سنت، اثری بر عشایر گذاشت که نتیجه آن بعدها در رویارویی با رضاخان مشخص شد. در قرن نوزدهم عشایر با هویت مستقل خویش که با نظامات سنتی قوام یافته بود، به ارتباط با انگلستان پرداختند، اما در ا از زمانی که انگلستان متوجه وجود منابع نفتی در سرزمینهای ایل بختیاری شد، شروع به ارتباطگیری گسترده با ایلات بختیاری کرد. این ارتباطات از طرفی موجب دستیابی انگلستان به منابع عظیم نفتی ایران با کمترین هزینه شد و از طرف دیگر موجب تقویت ایل بختیاری برای مقابله با حکومت مرکزی گشت. این رابطه بیمار استعمار با بخشی از سنت، اثری بر عشایر گذاشت که نتیجه آن بعدها در رویارویی با رضاخان مشخص شد. در قرن نوزدهم عشایر با هویت مستقل خویش که با نظامات سنتی قوام یافته بود، به ارتباط با انگلستان پرداختند، اما در اوایل قرن بیستم دیگر جایگاه خوانین بزرگ بختیاری به لیاقتهای ایشان به عنوان رهبران ایل، یا موفقیت آنان در ایجاد روابط سیاسی با مقامات محلی و منطقهای و مرکزی ایران بستگی نداشت، بلکه فقط به روابط ایشان با بریتانیا بستگی داشت. این شکاف به یکی از عوامل مهم ضربه خوردن ایل در مقابل ارتش مرکزی رضاخان بدل شد. سقوط خوانین تنها معلول صعود مقاومتناپذیر رضاخان و دولت مرکزی نبود. این فرایند از درون خود اتحادیه بختیاری پدید آمد و رشد کرد که نمایانگر پایان سازمان و روابط سنتی عشایری و منسوخ شدن فرمانروایی خانهای بزرگ بود. در واقع عشایر بختیاری توسط خانهای خودشان خلع سلاح شدند، و قیام 1308 بختیاریها نیز با مداخله آشتیجویانه خانهای تهراننشین سرکوب شد. در زمستان 1307 آرامش ظاهری حاکم بر بیشتر مناطق روستایی و عشایری ایران ناگهان بر هم خورد. یکایک نواحی عشایری غرب، جنوب، مرکز و جنوب شرقی ایران در پی هم سر به شورش برداشتند، و به خصوص منطقه جنوب تقریبا از تسلط حکومت مرکزی خارج شد. عامل تشدیدکننده همگی این آشوب ها اعتراض عمومی ایلات و عشایر به سیاست حکومت مرکزی بود. شورشهای عشایری سال 1308 به خصوص قیام بختیاریها و قشقاییها، تهدیدی بود برای دولت که مبادا تسلط خود بر سراسر جنوب مرکزی و جنوب ایران را از دست بدهد. برداشت عمومی از ضعف حکومت مرکزی دهقانان را تشویق کرد تا انحصار جدید دولت بر تریاک را به مبارزه بطلبند و محرک تازهای شد برای آن دسته از شهرنشینان که مصمم بودند در برابر قانون لباس و قانون خدمت سربازی بایستند. مثلا در ماههای تیر و مرداد که شورش بختیاری به اوج خود رسید، طبقات فقیرتر اصفهان توانستند بدون مجازات کلاه پهلوی را از سر بردارند. در دهه 1310 مهمترین اولویت رژیم در مورد آموزش عالی تأسیس یک دانشگاه بود. احتمالا برای نخستین بار این اندیشه را حدود صد سال پیش یعنی در دهه 1830 میلادی اوژن بوره بنیانگذار هیئت مبلغان مذهبی لازاریت فرانسه در ایران مطرح کرده بود، زیرا در نامهای که به فرانسه فرستاد نوشته بود که هدف او تأسیس دانشگاهی در ایران است که جوانان ایرانی بتوانند در آنجا دانشهای غربی را بیاموزند. با این حال تقریبا یک قرن گذشت تا این فکر به مرحله عمل رسید. در 1297 تعدادی از شخصیتهای فرهنگی سرشناس ایران شروع به بحث درباره تأسیس یک دانشگاه به روش فرانسوی کردند. و تا سال 1304 دیگر صحبتی در این باره شنیده نشد تا آن که در آن سال سفارت بریتانیا در تهران که موافق ایجاد دانشگاه به روش انحصارا فرانسوی نبود، پیشنهاد تأسیس یک دانشگاه ایرانی را تسلیم دولت کرد... وقتی تیمورتاش وزیر دربار «عیسی صدیق را مأمور تهیه پیشنویس طرح تأسیس دانشگاه» کرد، پروژه تأسیس دانشگاه تکان جدیتری خورد. رضاشاه همانند فرمانروایان پیشین ایران همیشه از اختلافات داخلی و دستهبندیهای عشایر بهرهبرداری میکرد، و سلطه خود را با به جان هم انداختن عشیرهای علیه عشیره دیگر، خاندانی علیه خاندان دیگر، خانی علیه خان دیگر و استفاده از رشوه، تهدید و حقه و نیرنگ تحمیل میساخت. روشنفکران پیشوای انقلاب مشروطه آزادی را با افسارگسیختگی اشتباه میکردند و میپنداشتند که قانون یعنی آزادی کامل از دولت و هرگونه قید و بند. ادعا میشد که همه قدرت حکومت متعلق به قانونگذار است و قوه مجریه منزلت یک خدمتگزار رام و مطیع و سربهراه را دارد. مطبوعات چنان رفتار میکردند که گویی هیچ گونه حد و مرزی برای آزادی بیان وجود ندارد و از این رو نه تنها مسئولیت اجتماعی خود را به درستی انجام نمیدادند بلکه گاه علیه هرکس که میخواستند، از جمله وزرا، نمایندگان مجلس و حتی شخص شاه، زشتترین و زنندهترین کلمات و حتی دشنامها را به کار میبردند. البته آشوب فقط در عرصههای سیاسی، روزنامهنگاری و عقاید عمومی بروز نکرد، بلکه ناآرامی، شورش و راهزنی در مرزها، میان ایلات و در شهرستانها نیز رو به رشد نهاد. در بیشتر نواحی عشایری، در دورهای حدود سی ساله از دهه 1270 تا اوایل دهه 1300 هرج و مرج حاکم بود که به «خانخانی» یا «آشرارلیغ» معروف شده بود. بیشتر گروههای عشایری رهبران نیرومندی داشتند جز عده کمی، مانند ترکمنهای یموت که به هیچ سازمان رهبری تن نمیدادند. در سالهای 1299 و 1300 ایران در آشوب و گسیختگی کامل به سر میبرد. حکومت مرکزی فقط در تهران و حوالی آن فرمانروایی داشت. نفوذ خارجی موقتا به حالت تعلیق درآمده بود: ترکها در جنگ شکست خورده بودند، انگلیسیها از سویی در ایران بدنام شده و از سوی دیگر به علت وضع اقتصادی داخلی خود ناچار بودند قوای خود را از ایران عقب بکشند، و بلشویکها نیز از گیلان خارج شدند. با این حال بیشتر نواحی کشور زیر نفوذ و سلطه رهبران گوناگون – سوسیالیست یا ارتجاعی – عشایر بود که مالیاتی به تهران نمیپرداختند و هریک نیز ارتشهای خصوصی مجهز خود را داشتند. عشایر چادرنشین و نیمهچادرنشین که احتمالا حدود یک سوم تا یک چهارم کل جمعیت کشور را تشکیل میدادند، عملا همگی مستقل از حکومت مرکزی بودند. اکنون او از پشتیبانی قابل ملاحظه نخبگان طبقه متوسط جدید از جمله اعضای «باشگاه ایران جوان» که توسط جوانان در خارج تحصیلکردهای مانند دکتر علی اکبر سیاسی و دکتر محمود افشار تأسیس شده بود برخوردار بود. علیاکبر داور، وزیر دادگستری و دارایی باکفایت و شرافتمند آینده که در سال 1316 به علت فشار رضاشاه خودکشی کرد، در آن زمان آشکارا در روزنامه خود از نیاز به استبداد حمایت میکرد. روزنامهنگاران برجسته جوانی مانند زینالعابدین رهنما به اردوی رضاخان پیوستند و همراه با گروه تازه تأسیس شدهای به نام «دموکراتهای مستقل ایران» (که در مجلس به فراکسیون تجدد معروف بود) به رهبری سیدمحمد تدین شروع به هواداری از تغییر رژیم و تبدیل آن به جمهوری کردند و توانستند حمایت سوسیالیستهای سلیمان میرزا را نیز کسب کنند. با این وجود رضاخان و هواداران جوانش نتوانستند عموم نخبگان و مردم را به تشکیل جمهوری در ایران راضی کنند و حکومت ایران سلطنتی ماند. علمای قم مرکب از آیت الله محمدحسین نائینی، شیخ عبدالکریم یزدی حائری و حاج سید ابوالحسن اصفهانی گویا در اواسط فروردین جلساتی محرمانه درباره موضوع جمهوری تشکیل دادند. چنان که حائری متذکر شده است، نفوذ آیت الله حائری احتمالا لحن حمایتآمیز تلگرام علمای قم را تعدیل کرده است. گمان میرود انگیزه اصلی او در این کار تأسیس مجدد محافل سازمان یافته مذهبی [حوزه علمیه قم] بوده که تا حدی به کمکهای مالی مومنان بستگی داشته و او را در برابر نمایندگان بازار و علمای تهران سربهراهتر نشان داده است. نائینی و اصفهانی که به زودی به نجف برگشتند علاقه بیشتری به رضاخان داشتند، زیرا او را حافظ بالقوه مذهب شیعه در برابر تعدیات قدرت بریتانیا میپنداشتند. به عبارت دیگر به طور کلی علما مانند همیشه دچار تفرقه، تأثیرپذیر از پیروان خویش، و بیشتر تحت تأثیر نقوذ نیازها و گرفتاریهای خاص خود بودند تا نگران همسویی جمهوری با دینگریزی. بنابراین نمیتوان حمایت برخی کمونیستهای ضددین از جمهوری و نگرانی علما از آن را عامل مهمی در سلطنتی ماندن حکومت در ایران دانست. در دوم فروردین 1303 مجلس مذاکره درباره پیشنهاد تغییر قانون اساسی و استقرار جمهوری را آغاز کرد. رضاخان حتی با نیروی نظامی که در اختیار داشت و حمایت نسبتا کافی نمایندگان مجلس، باز از مخالفان خود شکست خورد، و این مخالفان عبارت بودند از درباریان قاجار، رجال خانهنشین، بعضی از آزادیخواهان، اما بالاتر از همه مدرس و پیروان آخوند، تاجر، پیشهور و مردم عادی او که در پس پشت آنان قدرتهای سازمانیافته و استوار بازار تهران قرار داشت.
Saman –
كتاب ناياب و ارزشمند حاضر، فرآوردهي نهايي همايشي است كه در سال هزار و نهصد و نود و نه در مدرسه مطالعات شرق و آفريقايي دانشگاه لندن برگزار شد در اين همايش انديشمندان و محققيني همچون كاوه بيات: پژوهشگر مستقل مقيم ايران مهرزاد بروجردي: دانشيار علوم سياسي در دانشگاه سيراكيوز هوشنگ شهابي: استاد روابط بينالمللي و تارخ در دانشگاه بوستون استفاني كرونين: دستيار آموزشس بنياد ميراث ايران در يونيورسيتي كالج نورث امپتون و استاديار ارشد پژوهشي در رشته تاريخ دانشگاه لندن هما كاتوزيان: عضو دانشكده مطالعات شرقي در د كتاب ناياب و ارزشمند حاضر، فرآوردهي نهايي همايشي است كه در سال هزار و نهصد و نود و نه در مدرسه مطالعات شرق و آفريقايي دانشگاه لندن برگزار شد در اين همايش انديشمندان و محققيني همچون كاوه بيات: پژوهشگر مستقل مقيم ايران مهرزاد بروجردي: دانشيار علوم سياسي در دانشگاه سيراكيوز هوشنگ شهابي: استاد روابط بينالمللي و تارخ در دانشگاه بوستون استفاني كرونين: دستيار آموزشس بنياد ميراث ايران در يونيورسيتي كالج نورث امپتون و استاديار ارشد پژوهشي در رشته تاريخ دانشگاه لندن هما كاتوزيان: عضو دانشكده مطالعات شرقي در دانشكده مطالعات شرقي دانشگاه آكسفورد و محقق افتخاري رشته انديشههاي سياسي در دانشگاه اكستر افشين مرعشي: استاديار رشته تاريخ در دانشگاه ساكرمنتوي كاليفرنيا دانسا مارتين: دانشيار رشته تاريخ خاورميانه در دانشگاه لندن رودي ماتي: دانشيار تاريخ در دانشگاه دلاور ياسمين رستم كلايي: مدرس رشته تاريخ و برنامه مطالعات درباره زنان در دانشگاه ايالتي كاليفرنيا ريچارد تاپر: استاد رشته انسانشناسي با گرايش خاورميانه مايكل زيرنسكي: استاد تاريخ جديد در دانشگاه ايالتي بويزي آيداهو دربارهي نقش رضا شاه پهلوي و اقداماتي كه او براي شكل گيري ايران نوين انجام داد به صورت كارشناسي و كاملاً علمي ارائه مقاله كردهاند
Hadi Jouyandeh –
رضا شاه اگر بخواهیم از چند شخصیت تاریخ معاصر که از آنها بد فهمی زیادی وجود دارد نام ببریم یکی از آنها قطعا رضا شاه است. لااقل در کمترین باور این است که نظرات در مورد او دارای مثبت و منفی های بسیاری است. چیزی که باید اقرار کرد این است که لااقل بسیاری از شخصیتهای سیاه و سفید تاریخ معاصر نیازمند بازخوانی و دوباره دیدن شدن هستند و ای بسا که نتیجه آنها را به انسانهایی خاکستری با نقاط قوت و ضعفی واقعی و نه تخیلی تبدیل کند. یکی از مهمترین محصنات این کتاب همین واقعی سازی چهره رضاشاه است. کاری آکادمیک و رضا شاه اگر بخواهیم از چند شخصیت تاریخ معاصر که از آنها بد فهمی زیادی وجود دارد نام ببریم یکی از آنها قطعا رضا شاه است. لااقل در کمترین باور این است که نظرات در مورد او دارای مثبت و منفی های بسیاری است. چیزی که باید اقرار کرد این است که لااقل بسیاری از شخصیتهای سیاه و سفید تاریخ معاصر نیازمند بازخوانی و دوباره دیدن شدن هستند و ای بسا که نتیجه آنها را به انسانهایی خاکستری با نقاط قوت و ضعفی واقعی و نه تخیلی تبدیل کند. یکی از مهمترین محصنات این کتاب همین واقعی سازی چهره رضاشاه است. کاری آکادمیک و حرفه ای است و مثل هر تحقیق پایان نامه ای دارای سرفصلهایی مانند طرح مسئله ، پیشینه تحقیق ، مباحث نظری و نتیجه گیری است. در این کتاب در کل چنین نتیجه گیری می شود که در دوره رضاشاه بسیاری نهادها و بنیادهایی که نشانگر دولت مدرن هستند شکل گرفت و از این باب باید مرهون او بود ولی از طرفی بسیاری از این ابزارها دارای کج کارکردیهایی بودند و گاها به جای در خدمت منافع ملی بودن در خدمت پیشبرد اهداف رضاشاه بودند و لذا میتوان دولت برخاسته از دوران او را "دولت مدرن مطلقه" نامید. از مهمترین بنیادهایی که مرهون دوره اوست میتوان به این موارد اشاره کرد : - تشکیل ارتش نوین و حرفه ای و نظام وظیفه اجباری - تشکیل بسیاری از وزارتخانه ها و ادارات و شکل گیری بوروکراسی نوین - تشکیل دادگستری نوین و خارج شدن نظام سیستم قضاوت از زیر سیطره روحانیون و نیز قدرتهای محلی - تشکیل نظام جدید آموزش و پرورش و برچیده شدن نظام مکتب خانه ای در کل این تحقیق بر این باور است که نظام رضاشاه عمدتا بر سه پایه ارتش ، بوروکراسی و دربار مبتنی بود. از نکات نقد پذیر حکومت رضاشاه شاید میل مفرط به ثروت اندوزی و بکارگیری ابزارهای نوین به عنوان ابزارهای قدرت شخصی میتوان نام برد. کتاب نگاشته عطا عنبرانی است و نشر علم آن را منتشر کرده است. و آخر اینکه کتبا بخوانید و خصوصا تاریخ . بسیاری از افراد و وقایعی که گمان میکنیم میشناسیم هنوز خیلی برایمان نا شناخته هستند حتی آنها که خود آن را درک کرده ایم مانند انقلاب ایران !! ه #رضاشاه #انقلاب #مشروطیت #آزادی #سیاست #دولت #روحانیت #ارتش #تاریخ #تاریخ_معاصر #کتاب
Pedy –
کتاب از چند مقاله ی مختلف از نویسندگان مخنلف در مورد زمان حکومت رضا خان تشکیل شده. این ویژگی کتاب باعث شده به مسائل مختلف از دیدهای مختلفی نگاه بشه. مخصوصا مقالات مربوط به وضع زنان و پوشش در زمان رضا شاه، ایلات و عشایر در زمان رضا شاه و وضع اموزشی در اون زمان بسیار جالب بودن کم کم وقتشه از نگاه سفید و سیاه به اشخاص کشورها و عقاید دست برداریم . در مورد رضا شاه این کتاب مقدمه ی خوبیه برای این کار
Atena.Dhahryari –
Bahman Bahman –
Soheila Ghanbari –
Amirabbas Kaveh –
Sina –
Mehran –
Mehdi996 –
Elmira Bahmani –
Sorousg –
Mohsen Hadavand –
Kamyar Ghafouri-Sanati –
Ali Mooafi –
Maryam –
Trevor –
Ehsan –
Shahram –
Sheida –
Lobat Azizi –
Mohammad –
اصغر کامرانی –
Dan –
Masoud –
Amir Hossein –
Reza –